اشک دریا رو درآوردن

اشک دریا رو درآوردن

[ سید حجت بحرالعلومی ]
اشک دریا رو درآوردن
صبر صحرا رو سر آوردن
تو کجا و گودی گودال
تن تو کجا و پا خوردن

به نیت کشت زدند
خنجر رو از پشت زدند
اونا که دستْ خالی بودند
به صورتت مشت زدند

حسین... حسین...

پناه داره مگه؟
غیر نیزه آخه تکیه‌گاه داره مگه؟
یه مرد اونجا نبود
بگه دست و پا زدن، نگاه داره مگه؟

تن تو پر از جراحت کرد
خستگیت کارشو راحت کرد
نفست گرفته بود و شمر
روی سینه‌ت استراحت کرد

عذاب میده تو رو
توی قتلگاه پیچ و تاب میده تو رو
تو آب می‌خوای و
با نوک نیزه سنان جواب میده تو رو

حسین... حسین...

دست و پا می‌زنی
بال و پر رو خاکا می‌زنی
من جدم رو صدا می‌زنم
تو مادر رو صدا می‌زنی

بوی مادر میاد
صبرم دیگه داره سر میاد
قتلگاه نیزه بارون شده
سنان داره با خنجر میاد

کربلا کربلا... کربلا کربلا...

نظرات