شاید امشب بخت امدادی کند مادرم زهرا ز من یادی کند هرچه شد بین در و دیوار شد شاهد این ماجرا مسمار شد (قوطه در اشک زدم زانکه حریفان گفتند پاک شو اول و بعد دیده بر آن پاک انداز) (گفتم که فراق را نبینم، دیدم آمد به سرم از آنچه میترسیدم)