یا به این کوچهی معروف گدا را نکشید یا کشیدید ز ما دست عطا را نکشید رزق ما دیدنتان بود غذا را نکشید ما گداییم شما منت ما را نکشید منت از ماست که بر دیدنمان آمده اید به گدایان گرفتار بفرما زدهاید قِصهی لطف شما، غصهی اقیانوس است برسانید به هرکس که ز خود مأیوس است غُصهای هست اگر چارهی آن در طوس است عاقبت کلبهی احزان رضا گلشن شد با جواد ابن رضا چشم همه روشن شد آسمان خنده به لب، میل به باران دارد ماه از شوق به کف، آینه قرآن دارد شاه ما گر چه حسودان فراوان دارد چشمشان کور که خورشید به دامان دارد عجب از این پسر، امروز پیمبر نشده هیچ مولودی از او، با برکت تر نشده وجناتش، سَکَناتَش، شرف مصطفوی، ریخته در نظرش معجزه های نبوی خندهاش فاطمی و جذبهی چشمش علوی، چه بگویم به او، قند ونبات رضوی قل هو الله احد ریخته بر لبهایش ای به قربان صدای خودش و بابایش ای دل از سنگ شدن دل بکن و گوهر باش آب هر چشمه نشو، قطرهای از کوثر باش سلطنت خواهی اگر، در دو جهان نوکر باش کاظمینی شدهی دست علی اصغر باش که خدا عیدی ما را دو برابر داده رزق ما میرسد امشب ز دو آقازاده این پسر کیست که منظومهی عرفان شده است شیر خوار است ولی پیر بزرگان شده است ششمین جلوهی سی جز ٔ ز قرآن شده است علی دیگری از عرش نمایان شده است شیر است دلیر است چه کوچک چه بزرگ بر میاید زِ علی ابن حسین کار سِتُرگ نخل اگر نخل رباب است، ثمر دار تر است دست اگر دست حسین است، گوهر بار تراست این پسر از همه در معرکه سر دار تر است از دو صدمرد به پیکار جگر دار تر است تیغ شمشیر خود از پیچش مو ساخته است جوشن جنگی خود را زِ گلو ساخته است