پیش از اینها روزگاری، روزگاری داشتم با دل خود روزگاری کار و باری داشتم تا که روزی کوچهی مِیخانه کاری داشتم بعد از آن دیدم که چشمان خماری داشتم بعد از آن آوارهام بین نجف تا کربلا لا حرم الّا نجف، لا عشق الّا کربلا جز خدا حرفی نگفتند از فراسوی علی جز پیمبر کس ندیده طاق اَبروی علی وا نکرده غیرِ زهرا سِرّی از موی علی آمدم دنیا برای دیدن روی علی آمدم با حضرت قمبر قراری داشتم ور نه من با مردم دنیا چه کاری داشتم؟ این جوان این جان جهانگیر است تعبیرش علیست ابروانش آسمانگیر است تفسیرش علیست تیغدار است و کمانگیر است تامیرش علیست بر طنین او اذانگیر است تکبیرش علی میکِشد قد قامت و محراب حیرت میکند یک تبسّم میکند ارباب حیرت میکند او علی شد فاطمه نورٌ علی نور آوَرَد او علی شد تا که موسی پیش او طور آورَد او علی شد تا حسین آفاق در شور آورَد او اگر خواهد ستون هم بار انگور آورَد باید او را خُلقاً و خَلقاً کشید و عشق کرد مدح او را باید از دشمن شنید و عشق کرد او که از اللهاکبر اکبرش را بُرده است از خصائل از شمائل بهترش را بُرده است یعنی از این سلسله پیغمبرش را بُرده است باز در آغوش زهرا مادرش را بُرده است آتشی که روی بامش هست مستِ اکبر است پردههای مهمل زینب به دست اکبر است ریخته پیشش سپرها این که چیزی نیست بشکند کوه از کمر آی این که چیزی نیست میدرَد نامش جگرها این که چیزی نیست میزند سر روی سرها این که چیزی نیست سر سپاهی یکسره در پیش او خم میکنند مِیمنه یا مِیسره میآید و رم میکنند حملهی دو شیر را در بین لشکر دیدهای؟ شیرمردی را کنار یک دلاور دیدهای؟ رفتنِ عباس را همراه اکبر دیدهای؟ الفرار عمروعاصان را زِ حیدر دیدهای؟ گر به عباس از علی شمشیر حیدر میرسد دستمال زرد مولا هم به اکبر میرسد