
پسر فاطمه تشنهست ته گودال و مَرکب شمر ولی آب گوارا خورده پیش زینب به هم انقدر تعارف نکنید پیش زینب چقدَر نیزه به آقا خورده چکمهای که به تنش خورد همان است که بر چادر محترم زینب کبری خورده به روی خاک تنش رنگ عوض کرده حسین وای بر این بدن بی سر گرما خورده ******* قتلگاه از خولی و شمر و سنان پر میشود با سر نیزه همه حجم دهان پر میشود با عقیقش دست و بار ساربان پر میشود جیب خولی از النگوی زنان پر میشود مشکهای خالی از آب روان پر میشود دست نامردی ز چوب خیزران پر میشود