يازده بار جهان گوشهي زندان كم نيست كُنج زندان بلا گريهي باران كم نيست سامرائي شدهام راه گدايي بلدم لقمه ناني بده از دست شما نان كم نيست قسمت كعبه نشد تا كه طوافت بِكند بر دل كعبه همين داغ فراوان كم نيست پيش چشمان تو دُشنام به مولا دادند تا بگويند در اين شهر مسلمان كم نيست زخم دندان تو و جام پُر از خون آبه ماجرائي است كه در ايل تو چندان كم نيست بوسهي جام به دندان تو يعني اين بار خيزران نيست ولي روضهي دندان كم نيست ****** شاعر: سيد حميد رضا برقعي