علی جهانبخش

مقتل به فصل ذبح عظیم رسیده بود

1817
4
مقتل به فصل ذبح عظیم رسیده بود
راوی داستان به غروب منا رسیده بود
پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت
او یار خواست، لشکر تیر از هوا رسید
افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب
باد مخالف آمد و ابر بلا رسید
بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد
وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید
از تل زینبیه سرازیر شد زنی
آری رسید خواهرش اما کجا رسید
جایی که حنجری شده درگیر خنجری
جایی که جان او به لب تیغ‌ها رسید
جشن است، دور هلهله‌ها هم گذشت
و حال هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید
برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت
ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید
*****
یار نداشتی، طاقت این همه آزار نداشتی
کاشکی پشت خیمه شیرخوار نداشتی
من بمیرم که علمدار نداشتی
یار نداشتی، رمقی برای پیکار نداشتی
جز حرم غصه‌ای انگار نداشتی
دختری رو بین اشرار نداشتی
کار از کار گذشت
مرکب از تن تو هر بار گذشت
یار نداشتی، کفنی غیر همین خار نداشتی
حتی با زخم تنت کار نداشتی
پیروهن نداشتی، دستار نداشتی
یار نداشتی، ولی این غصه رو این بار نداشتی
یار بین در و دیوار نداشتی
تیر و نیزه بود و مسمار نداشتی
کار از کار گذشت
قصه‌ی بین در و دیوار گذشت
روضه‌ی با داغی مسمار گذشت
کار از کار گذشت
سر نداشتی، تشنه بودی و برادر نداشتی
جای سالم توی پیکر نداشتی
من بمیرم که تو مادر نداشتی
سر نداشتی، بین لشکر بودی لشکر نداشتی
بال و پر زدی ولی پر نداشتی
کاشکی تو خرابه دختر نداشتی
کار از کار گذشت
زینب از میون انظار گذشت
از سر کوچه و بازار گذشت
*****
مست هلهله کشتنت
معلومه تو چند مرحله کشتنت
مست هلهله کشتنت
رگ‌هات میگن با فاصله کشتنت
این قدر رو به قاتل نکن
سمت خیمه برگرد و دل دل نکن
این قدر رو به قاتل نکن
زینب رو بین وحشیا ول نکن
عجب قیامتی شده غروب کربلا
شبیه مادرم زدن تو رو چه بی‌هوا
به زیر چکمه‌های شمر زدی تو دست و پا
غروب و نعل تازه و صدای ده سوار
سر تو رو روی نیزه و می‌خنده نیزه‌دار
منو به قصد کشت زدن، قدم کمونیه
دیدم تو دست ساربان ازت نشونیه
ببین که گوش دخترت رقیه خونیه
تیر زدن، تو رو پیشم یه دل سیر زدن
تو رو با عصا و شمشیر زدن

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش