فتادم از پا ز ناتوانی

فتادم از پا ز ناتوانی

[ جواد مقدم ]
فتادم از پا زِ ناتوانی، ندارم امید به زندگانی
رهایی از غم نمی‌توانم، تو چاره‌ای کن که می‌توانی

گر زِ قلبم برارم آهی، آتش از این دلم خیزد
خنده‌ام می‌زند یک لشکر اشکم از دیده می‌ریزد

ای اِرباً اِربا علی‌اکبر، خوش قد و بالا علی‌اکبر
عصای دستمو شکوندن رعنای بابا علی‌اکبر

وای‌علی‌اکبر، علی‌اکبر، علی‌اکبر (۳)

باد خبر داد به اُم لیلا، که سر نهادی به خاک صحرا
تنت به خون سرت شناور، پُر از خروشی چو موج دریا

پیکر تو که پاشیده از هم روبروی تو افتادم
عمه جان تو زینب فهمید من همان لحظه جان دادم

شکسته پهلوت علی‌اکبر، بین دو ابروت علی‌اکبر
پا می‌کِشی به روی خاک و می‌لرزه زانوت علی‌اکبر

وای علی‌اکبر، علی‌اکبر، علی‌اکبر(۳)

بیا و رحمی به حال ما کن، علی نگاهی به عمه‌ها کن
لخته‌ی خون از گلوت می‌گیرم، فقط تو بابا منو صدا کن

خیز و از جا ببین اشکام و آبرومو بخر بابا
خیز و از جا از این‌جا عمه زینبت رو ببر بابا

بی‌تو نمی‌رم علی‌اکبر‌، دارم می‌میرم علی‌اکبر
میان جوونا کمک من که خیلی پیرم علی‌اکبر

وای علی‌اکبر، علی‌اکبر، علی‌اکبر (۳)

نظرات