
غزلی از حرمت ساختهام با مثلاً (گرچه خاک است روی قبر تو اما مثلاً)۲ گنبد زرد تو خورشید شده میتابد نور میگیرد از آن گنبد خضرا مثلاً چه ضریحی شده کار هنر فرشچیان جنس هر پنجرهاش هست مطلا مثلاً (چقدر پارچهی سبز گره خورده به آن)۲ میکنی باز تمام گرهها را مثلاً خادمانت همه دور سرمان میگردن ما عزیزیم در این صحن معلی مثلا تشنهها مست شوند از مِی سقاخانه ساقی میکده هم حضرت سقا مثلاً هیئتی شکل گرفتهاست میان حرمت نام هیئت شده یا حضرت زهرا مثلاً روضهخوانی وسط صحن حکایت میخواند قصهی کوچهای از شهر تو حالا مثلا مادری با پسرش رد شده از آن اما هیچ کس راه نبستهاست بر آنها مثلاً دست نامرد کسی هم وسط کوچه نبود چادری خاک نخوردهاست در آنجا مثلاً مادر قصهی ما رفت صحیح و سالم و نپوشاند رخ از دیدهی مولا مثلاً **** ایستادم به نوک پنجهی پا اما حیف دستش از روی سرم رد شد و ... (وای مادرم، مادرم، مادرم)۴ **** (تو که آخر گره رو وا میکنی امام حسن)۲ پس چرا امروز و فردا میکنی امام حسن حسین...