حاج محمود کریمی

عید است و من شراب‌زاده

1109
34
عید است و من شراب‌زاده
عازم به خُمم به عزم باده

می‌زاده اگر شراب نوشد
در دیدن خویش خویش کوشد

من زاده‌ی خم و خویش‌خامم
گه واجبم و گهی حرامم

در سینه‌ی من به‌جز طرب نیست
هرگز غم دوست، مستحب نیست

من با همه فقرم و نداری
هرگز نکشیده‌ام خماری

پس نعره ز استخوان بر آرم
پهنای فلک، دهان در آرم

ای جوش جهان بر آتش تو
ای دست همه در آتش تو

بنشین که ارادتی بخیزم
از روی سعادتی بخیزم

ای تیغ فصاحت و بلاغت
ای داده به کیمیا، سعادت

سجّاده‌ی تو پر از حیات است
اشک تو خود از مطهّرات است

ای مست نماز تو، ملائک
ای بسته به راز تو، ملائک

ای مصحف تو، کلام عالم
ای در کف تو، زمام عالم

ای کعبه‌ی ازدحام‌دیده
ای محتشمِ هشام‌دیده

برخیز و طواف کن حرم را
از کعبه مگیر این کرم را

بگذار که حاجیان حیران
دنبال نگاه تو چو جیران

ای دلبر مکّی و عراقی
معراج سعادت نراقی

ای یاد تو شاه‌نامه‌ی من
زلف تو، سیاه‌نامه‌ی من

ای نیم‌شرر ز تو به ققنوس
ای یک‌نم حکمت تو قابوس

ای یاد تو یاد کبریایی
من ناقصم و تو پر بهایی

خاقان فلک تویی و لا غیر
سیمرغ، سفیر توست؛ لا طیر

ای خسرو تخت و تاج و دیهیم
شیرین‌حرکات هفت اقلیم

دستم نرسد اگر به تختت
تخت تو بلند همچو بختت

نشتر برسان که رگ رسیده
ای زاده‌ی پارس! سگ رسیده

ای خاک‌نشین صاف و ساده
ای حُرّ فلک! اسیرزاده

ای زاده‌ی مکّه و مدینه
ای اصغر و اکبر و سکینه

ای یاد تو کامل‌الزیارات
ای ذکر تو بهترین تجارات

ایران ز تو دارد این بقا را
ای مادر تو عروس زهرا

تو مصحف پاک و تازه داری
در هر ورقش اجازه داری

تو با دل زینب عفیفه
دیدی که چه رفت بر صحیفه

یعقوب بیا که غم بزرگ است
یوسف جگرش به دست گرگ است

چون پای شه از رکاب افتاد
مابین دو نهر آب افتاد

خون بود خضاب روی ماهش
غم بود بساط رو به آهش

ناگاه به فکر چاره افتاد
برخاست ولی دوباره افتاد

پس تکیه به نیزه زد به گودال
با شمر خطاب کرد آن‌حال

تا هستم و می‌کشم نفس را
غارت مکنید این قفس را

من در حرمم غزاله دارم
آهو روشی سه‌ساله دارم

معنی نده طول این سخن را
آشفته مکن تو مرد و زن را

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش