باز کسی دست دلم را گرفت

باز کسی دست دلم را گرفت

[ حاج محمود کریمی ]
باز کسی دست دلم را گرفت
دست دل غم‌زده و مُشتعلم را گرفت
آتش عشقش همه‌ی آب و گِلم را گرفت

باز پریشان نگارم خدا
مست و غزل‌خوان نگارم خدا

زارم و بیمار نگارم خدا
زارم و بیمارم و تب‌دارم و بیچاره و حیران نگارم خدا

بی سر و سامان نگارم خدا
شکر که مهمان نگارم خدا

از همه دل کنده‌ام و دست به دامان نگارم خدا
مرده چشمان دُر افشان نگارم خدا

کن نظری سوی دلم جان نگارم خدا
گرفتار حبیبم خدا

میثم تمار حبیبم خدا
در هوس رفتن بر دارِ حبیبم خدا

کیست به من دیده تَر داده او
نور بصر داده او

بر دل زنجیری من شوق سفر داده او
یک نظرش جوهر بر اهل نظر داده او

با دَم عیساییش گریه‌ی زهراییش
زمزمه بر مرغ سحر داده او

کیست که رخساره‌اش نور به خورشید و قمر داده او
کیست به ایثار اثر داده او

کیست که بر خون سر رفته
سرِ دار ثمر داده او

کیست که رونق به غم عشق پدر داده او
کیست دعا را دل شب لَحن دگر داده او

سید سجاد که سجاده به او ملتمس
ساقی اشک است و مِی و باده به او ملتمس

هادی عشق است که هر جاده به او ملتمس
کیسه به دوشی است که هر سائل افتاده به او ملتمس

باز هوای تو زده بر سرم
شوق لقای تو زده بر سرم
بی دلم و نغمه‌ای از شور و نوای تو زده بر سرم

سوخته‌ی سوخته‌ام از غمت افروخته‌ام
دیده به الطاف کریمانه تو دوخته‌ام

باز نمی اشک دعای تو زده بر سرم
ذکر و ثنای تو دوای دلم

بسته به ان سلسله موی چلیپای تو
پای دلم غرق سیاهی و تباهی و سر راهیم و
مِهر نگاه تو صفای دلم

مردن در پای نگاه پر آه تو دعای دلم
چاره بساز ای صَنم ناز برای دلم

کی شود آقاه دعای تو، عطای تو، بلای تو نصیبم شود
ذره‌ای از سوز صدای تو نصیبم شود

خاکِ دَم پای عبای تو نصیبم شود
فیض لقای تو نصیبم شود
سجده نمودن کف پای تو نصیبم شود

ای پسر دختر ایرانیان
جان به فدای قدم تو سرِ ایرانیان

دلبر ایرانیان، سرور ایرانیان
فیض کثیری و لبت کوثر ایرانیان

ای نوه‌ی ناز امام علی
آینه‌ی روی تمام علی

جان اباالفضل به نام علی
در..... نگه‌دار علی رهبر ایرانیان

ای همه از کار به تو مبتلا
دلبر و دلداده و سجاده و دلدار به تو مبتلا

چرخ نزن گرد حرم کعبه‌ی دلدار به تو مبتلا
یار به تو مبتلا

قلب گرفتار به تو مبتلا
سجده و تکبیر و تشهد چو علی حیدر کرار به تو مبتلا

شیدای اباالفضل علمدار به تو مبتلا
ای که طبیبی و طبیبان همه بیمار به تو مبتلا
یوسفِ یوسف‌کشی و سکه‌ی بازار به تو مبتلا

ای به فدای دل طوفانیت
دیده‌ی بارانیت

مُهر به تنگ آمده از سجده‌ی طولانیت
ای به فدای رُخ نورانیت

مادر ایرانیت، لهجه‌ی قرآنیت
حال پریشانیت، مادر تو مادر ایرانیان
من به فدای تو و آن پینه‌ی پیشانی‌ات

خسته و کت‌بسته فتادم به سیه‌چال نگاهت بیا
ای صنم دلربا رهم نما بر منِ زندانی‌ات

ای پسر خسته‌ی ارباب من
ای دل بشکسته‌ی من ارباب من

دست برآور که دعایم کنی
ناله به وقت سحر و چشم تَر و بال و پر و شور و شرِ عشق عطایم کنی

عبد خدایم کنی
از همه جز خویش جدایم کنی

ای که گرفتی همه جا دست از این خسته
مبادا که رهایم کنی

ای پسر مکه و زمزم علی
قبله‌ی عالم علی

ای همه‌ی غم علی
شادی عالم علی

فیضِ دمادم علی
کن نظری حانب من هم علی
سایه‌ی لطف تو نگردد ز سرم کم علی

ای به مناجات تو موسی اسیر
بر نفس گرم تو عیسی اسیر

بر دلِ پر غصه و اندوه تو یحیی اسیر
ای به رخ فاطمیت اکبر لیلا اسیر

حضرت سقا اسیر
ای دل مهدی به دعاهای پر از سوز صحیفه چونان مُصحف زهرا اسیر

ای به نوای سحرت، سوز دل شعله‌ورت عالم بالا اسیر
ای به نگاه نگران تو دل زینب کبرا اسیر

ای به دَمِ خطبه‌ی پر شور تو اَعدا اسیر
به اباالفضل که یک لحظه نبودی تو در آن معرکه آقا اسیر

*******
مثل رویا تو خواب هر شب من قدم می‌ذاری
آروم آروم تو کویرِ تشنه‌ی دلم می‌باری

تو عالم رویا و مستی به دل خرابم نشستی
خلاصه‌ی عباس و زینب تو هستی

نظرات