همین که اشک شوقم آمد و یکم زلالم کرد

همین که اشک شوقم آمد و یکم زلالم کرد

[ علی کبیری ]
همین که اشک شوقم آمد و یکم زلالم کرد
فرق یار رفت و سرخوش از روز وصالم کرد

هوای کوی دلبر صاحب یک جفت بالم کرد
رگ ایرانی‌ام فضل تو را مشمول حالم کرد

نهادم دست روی سینه و از جان زدم فریاد
سلام ای سرور سجاده‌ها یا حضرت سجاد

بر آن هستم به آبادی کشم ویرانی خود را
ببوسم خاک زیر پای یار جانی خود را

کند گر آشکارم جلوه‌ی رحمانی خود را
به سجده در می‌نهم در محضرش پیشانی خود را

بر آن هستم که مست از جلوه‌ی حق‌الیقین باشم
بگویم یا علی تا عبد زین‌العابدین باشم

علی گفتم چو مروارید در قلب صدف رفتم
طرب غالب شد و با شور خود سمت شعف رفتم

زدم پیمانه گاهی آن طرف گه آن طرف رفتم
علی گویان به پابوس شهنشاه نجف رفتم

اگر چه جسم من دور است دل بر یار نزدیک است
هدف از این نجف رفتن برای عرض تبریک است

دلم دم همین ایوان طلا گفتم که ایامت مبارک باد
به مولا عرض کردم جلوه عامت مبارک باد

به کام دوستانت مستی جامت مبارک باد
خدا دادست امشب مغز بادامت مبارک باد

دلم امشب به تار گیسوی دلبر گرفتار است
علی امشب علی دارد علی امشب نوه‌دار است

علی علی علی علی ، علی علی علی علی

چه مولودی که کرده آب در دل قند زهرا را
خدا فرزند داده از کرم فرزند زهرا را

بغل وا کرده مولا زاده‌ی دلبند زهرا را
علی امشب چه حظی می‌برد لبخند زهرا را

چه طفلی باز کرده چشم ببیند تا بزرگش را
نوه با غمزه‌اش دل می‌برد بابابزرگش را

شاخه‌ی طوبی دوباره برگ و بار دارد
عجب فرخنده میلادی عجب نیکو خبر دارد

چراغان آسمان گشته زمین چشمان تر دارد
حسین‌ابن‌علی از شهربانو گل‌پسر دارد

شب شادی شد و خون رگ خون خدا آمد
علی‌بن‌الحسین پیغمبر کرب‌وبلا آمد

شب غم پر کشید و دولت دلدار پیدا شد
کنار گاهواره تا سحر هنگام احیا شد

عرب خوشحال شد چشم عجم از شوق دریا شد
که مه داماد ما ایرانیان امروز بابا شد

ببین ماه عشیره زین ولادت بال در آورد
عروس فاطمه خورشید را قرص قمر آورد

زمین شد نور باران آسمان امشب چراغانی‌ست
زمان ریخت و پاش است هنگام فراوانی‌ست

شب پنجم شد و امشب محرم نیست شعبانی‌ست
دو چشم زینب از شوق برادرزاده بارانی‌ست

کریم امشب ولیمه می‌دهد سرمست او گشته
دوباره سفره وا کرده حسن زیرا عمو گشته

دل دلداده‌ها دلبسته‌ی دلدار شد امشب
پر قنداقه‌ی او مرکز پرگار شد امشب

پیمبر جلوه‌گر گشت و علی تکرار شد امشب 
بگو تکبیر علی‌اکبر برادردار شد امشب

علی آمد به ما راه تقرب تا خدا دادند
به ما امشب مدینه با نجف با کربلا دادند

تفقد کن به ما، ما از گدایان درت هستیم
که ما گریه‌کنان در ساعت چشمان ترت هستیم

فقط امروز نه عمری‌ست که در محضرت هستیم
نگاهی کن که ما هم‌شهریان مادرت هستیم

سخن از مادرت شد قلب من تا روضه‌ات پر زد
شکستم تا به یاد "لم تلدنی امّی"ام آمد

چه آمد بر سرت که نقل از تو این عبارت شد
امان از ساعتی که روزی تو قتل و غارت شد

تنت آزرده از زنجیر از رنج اسارت شد
به پیش چشم تو بر عمه‌های تو جسارت شد

به دست بسته طاعات تو را آن بی‌اطاعت دید
ندیده آفتابان تو را چشم جماعت دید

نظرات