روح الله بهمنی

علی آرام جان من علی روح و روان من

1289
8
علی آرام جان من، علی روح و روان من
برو میدان برو میدان
الا ای یوسف لیلا، فروغ دیدگان من
برو میدان برو میدان

ببین لب تشنه و گریان، میان خیمه‌ها اصغر
ببین محصور این لشکر، حریم و آل پیغمبر
پِی آب روان هر سو نگر با دیده هر سو
ز بهر کودکان من
برو میدان برو میدان

اگرچه از تو دل کندن، برای من بوَد مشکل
که عشقت ای شبیه مصطفی، بنشسته اندر دل
به ضرب قد تو نبوَد مرا در زندگی حاصل
تویی در تن تو جان من
برو میدان برو میدان

برو با عمه‌ات زینب، وداع آخرین بنما
بزن بوسه به دستانش، به جای مادرت لیلا

ببین نبوَد مرا یاری، در این دشت و در این صحرا
تویی تاب و توان من، برو میدان برو میدان

بزن بوسه به آرامی، تو بر رخساره‌ی اصغر
بگیر این کودک و لب تشنه و بی شیر را در بر
ببین از تشنگی او را، نمانده طاقتی دیگر
علی رعنا جوان من، برو میدان برو میدان

خرامان می‌روی میدان، بنازم قد و بالایت
تو گویی خاک این صحرا، زند بوسه به پاهایت
رُخت روشن‌تر از خورشید، چو شام تیره موهایت
جمال تو جلال من، برو میدان برو میدان
****
یا حسین آن‌که دل از غیر تو بُبرید منم
آن‌که لاجرعه مِی مهر تو نوشید منم

نشنیده‌ست کسی از سر بُبریده سخن
آن‌که صوت ملکوتی ز تو بشنید منم

شادی هر دو جهان بی‌تو مرا جز غم نیست
جنت بی‌تو عذابش ز جهنم کم نیست

در دم مرگ اگر پا به سرم بگذاری
عمر جاوید به شیرینی آن یک دم نیست

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش