عصر روز دهم کربلا قیامته گوشه گوشهی مقتل پر از مصیبته من و گریه و ناحیه و عبارته الَّذی سَمِحت نَفسَهُ بِمُهجَتِه آرومت نگذاشتن تو مقتل یه لحظه شمشیر جای شمشیر نیزه پشت نیزه ای تشنهی کرب و بلا تشنه تورو کشتن چرا هذا حسین و بالعراق (مظلوم مظلوم) زنده بودی و غارت شدن مخدرات زنده بودی و آتیش زدن به خیمههات زنده بودی اسبها رد شدن از تنت السلام عَلَی الأعضاء المُقطّعات گفتن به عیالت حرفای زننده میسوزن تو خیمه زنها زنده زنده ای کشتهی دور از وطن عریان بدن ای بی کفن مونده تنت بی پیروهن بمیرم که نگران رباب و زینبی بمیرم که تو عریان و نامرتبی بمیرم که یه شب تو تنور خولی و بمیرم که یه شب بین دیر راهبی **** پای این روایت اشکای لهوفه میبردن سرت رو با خورجین به کوفه رو نیزهها رفته سرت خون میچکه از حنجرت غارت شده انگشترت **** یه گودال و اینهمه نیزه اینهمه شمشیر اینهمه غارت یه پیراهن اینهمه دعوا اینهمه غوغا سر پیراهن تو جنگیدن بهت خندیدن العطشهای تو رو نشنیدن بهت خندیدن روی زخم تو نمک پاشیدن یه آقا و اینهمه مرکب روبرو زینب شد تنش پامال یه نامردو خنجر کهنه روبرو مادر اومده گودال نانجیب میزد تو رو با کینه نشست رو سینه **** (این وسط چندتا حرامزاده بدنی ریز ریز میکردند با لباسی که از تنش بردند تیغشان را تمیز میکردند میان گریهی من این سنان چه میخندد دهان باز تو را نیزهدار میبندد)
خیلی خوب بود۲۰میدم