عشق گاهی میان شببوهاست گاه در سینۀ پرستوهاست عشق گاهی کنار برکۀ آب عشق گاهی نوازش بوهاست عشق گاهی شقایق سرخ است گاه در چشم مست آهوهاست عشق چتری برای باران است گاه گاهی اسیر گیسوهاست عشق هرجا که هست قبله نماست ردی از خانهای که آن سوهاست عشق آری نشانۀ یار است رو به محراب طاق ابروهاست دل ما شهر عشق آباد است عشق هم خانهزاد سجاد است پر قنداقهات مسیحا شد یار گهوارۀ تو موسی شد خوشبحالت که بر جمال حسین اولین بار چشم تو وا شد عطر گیسوت تا بهشت آمد یوسف عاشق شد و زلیخا شد جبرئیل از حضور تو سرمست با اذان علیِ اعلی شد لبت عباس با ادب بوسید و حسن غرق در تماشا شد گره کور داشتیم اما با دعای صحیفهات وا شد علیِ دیگر حسینی تو دومین حیدر حسینی تو با تو همسایۀ خدا هستیم سر سجادۀ دعا هستیم بچههای محلۀ عشقیم ما همه اهل روستا هستیم روستای شما بهشت است و ما به بال فرشتهها هستیم مادر توست مادر این خاک همه ذریۀ شما هستیم مادر این فلات پهناور از شما هستیم و کیمیا هستیم شکر در سرزمین مادریات سالها زائر رضا هستیم تا به سال هزار و سیصد و عشق هرکجا یاد توست پا هستیم شکر ارباب از همین ایلیم حضرت عشق با تو فامیلیم مادر تو عروس آل عباست شهربانوی کشور زهراست نذرشان کردهایم و میبینیم با تو حاجات ما همیشه رواست نذرتان کردهایم و میسازیم حرمت را که کعبۀ دلهاست حرمت را شبیه صحن رضا با دو گلدستهای که تا به خداست گنبد و و طاق و حوض گهواره چهار ایوان که غرق آب طلاست صحنهایی و لب به لب زائر با ضریحی که گرد آن غوغاست ما ابوحمزهایم أدِبنی یا الهی و یا تُوَدبنی روزگاری رسید و جانت سوخت روی این خاک آسمانت سوخت روزگاری رسید در پیشت نصف یک روز دودمانت سوخت تو زمینگیر و در دل آتش خیمهات باغ آشیانت سوخت چشم تو دید در دل گودال صحنهای را که آشیانت سوخت خواستی تا بخیزی اما حیف نشد و پای ناتوانت سوخت خیمۀ شعلهور سرت افتاد سر و دستها و گیسوانت سوخت زنده ماندی میان آتش و دود اینهم از لطف زینب بود (آخر برات یه گنبد طلا میسازیم شبیه گنبد امام رضا میسازیم)