ریّان ابن شبیب، جدّ ما رو غریب گیر آوردند

ریّان ابن شبیب، جدّ ما رو غریب گیر آوردند

[ میثم مطیعی ]
ریّان ابن شبیب! جدّ ما رو غریب گیر آوردند
ریّان ابن شبیب! آبو واسه حبیب دیر آوردند

تو شیب گودال سرازیر شد
حسین پیر شد، حسین پیر شد 
آخ تَه گودال زمین‌گیر شد 
حسین پیر شد، حسین پیر شد
****
دستی نداری تا بگیرم از زمین پاشی
میشه دوباره باز علمدار حرم باشی
این بچه‌ها دیگه نمی‌خوان آب تورو می‌خوان
میشه براشون باز سقّا شی

وقتی خجالت می‌کشی شرمنده‌تر میشم
سقّا بدون دست هم سقّاست باور کن
تو چشم عباسم نبینم اشک غم باشه
بی تو حسین تنهاست باور کن 

دریا تو دستاته برادر، ممنونِ دستاتم علمدار
چشمات پُر از خون شد عزیزم، دلتنگ چشماتم

دستم رو می‌گیرم من به پهلوم راه میرم من
اون‌چه نباید عاقبت می‌دید سرم اومد
تا که نشستم پیش تو انگار حس کردم
یک لحظه بوی مادرم اومد

دیدی بهت گفتم کبوده صورتِ مادر
دیدی بهت گفتم که خیلی سخت راه میره
دیدی چقد سخته ببینی مادرت هر بار
دستش رو به پهلوش می‌گیره

نظرات