روز وصل نگار می‌چسبد

روز وصل نگار می‌چسبد

[ حاج منصور ارضی ]
روز وصلِ نگار می‌چسبد 
این‌چنین ختم کار می‌چسبد 

بعد قحطی، زمان خشکیدن
بدهد شاخه بار می‌چسبد

طبع عشّاق غالباً این است
وصل با انتظار می‌چسبد 

پیِ لیلی اگر شدی مجنون
چرخ لیل النّهار می‌چسبد 

در زمستان تحمّل سرما
تا بیاید بهار می‌چسبد

گرچه عاشق، زبان او چشم است
گاه داد و هوار می‌چسبد 

شب میلاد حضرت باران
گریه بی‌اختیار می‌چسبد

خیس اشکم زِ شوق آمدنش
زیر باران، قرار می‌چسبد

به‌خدا در پناه چادرِ او
سختیِ روزگار می‌چسبد 

آن‌چنانی که قبل خوردن سیب
دو سه کاسه انار می‌چسبد 

از همان حیث قبل فاطمه‌اش
مدح دُلدُل‌سوار می‌چسبد

دَم ایوان طلا فقط ذکر
صاحب ذوالفقار می‌چسبد 

در نجف روبه‌روی ایوانش
گرمِ آغوش یار می‌چسبد

جان ما را به رونما بپذیر
چقدَر این قمار می‌چسبد

تا که رزّاق مرتضی باشد
در نجف کسب و کار می‌چسبد 

من بر این باورم که در حرمش
سجده‌ی آشکار می‌چسبد

مثل میثم به عشق روی علی
به روی روی دار می‌چسبد

پس بیا تیغ صیقلی باشیم
بنده‌ی مرتضی علی باشیم

روزی‌ام کن دوباره احسانت
بِده آب و غذا به مهمانت

قسمتم کن کمی قدم بزنم
باز در کوچه و خیابانت

گرچه آلوده‌ام مرا از لطف 
جا بِده مرا در صف گدایانت

تیغ اَبرو بکِش که سر بدهم
چه نیازی به تیغ برّانت

من شکار محبّت تو شدم
یک کمی قبل تیر مژگانت

بی‌پناهم گرسنه‌ام شاها
و تصدّق به زیردستانت

یا علی گفتم و پَرم وا شد
گنهم شست بهر و غفرانت

قسمتم کن که در نجف باشم
شب میلاد فاطمه جانت

فاطمه گفتم و لبت خندید
این‌‌چنین کردی‌ام مسلمانت

فاطمه آمد و خدا حظّ کرد
کرد هر گوشه را چراغانت

تا پیمبر گل از گلش وا شد
خلق شد روضه‌های رضوانت

راضیه مرضیه بتولی تو
ای لب مصطفی ثنا‌خوانت

آمدی و زِ پرتو نورت
همه‌ جا گشت نوربارانت

مادر زینبین مادر حسنین
ای فدای تو و عزیزانت

شعر مدحیه گفتم از چند
زیره آورده‌ام به کرمانت

کادوی روز مادرم این است
از نجف می‌روم به قربانت

شب شأن نزول کوثر شد
خبر آمد خدیجه مادر شد

نظرات