تو به اسلام علی نتیجه هستی هرچه باشد نوهی خدیجه هستی اَشبَهُ الناسترینی به پیمبر حامی مخدّراتی علیاکبر مؤذنی که اذانش، ز هوش برده پدر را چه کردهای که بیانت، ز سوز برده جگر را مدحش بگویند، او را بجویند خوبان روزگار مسلمان اویند او با نشان است، عالیجناب است اکبر همان علیست او در اذان است علیاکبر مولانا... روی رخسارهی خود بزن نقابی ای جوانی که سواره بر عقابی زلف آشفتهی تو تیغ برندهست خم اَبروی کجَت تیغ کشندهست ترّحمی به اسیر و، به رعیتان قلندر ولی مرا تو سوا کن، به خون بکش علیاکبر او در حجاب است، او آفتاب است سرهای قدسیان که خونش خضاب است عنوان نامت، خدا در کلامت زنجیر من ببند به کُنج مقامت مولانا یا علیاکبر ...