الا خورشید عالم تاب، ارباب قرار هر دل بی تاب، ارباب نه تنها من كه كل آفرینش تو را می خواندت ارباب، ارباب به هر ابری كه افتد چشم مستت از او بارد شراب ناب، ارباب تو آن نوری كه هر شب ماه از تو گدایی می كند مهتاب، ارباب من آن در را كه غیر از آن دری نیست كنم با اشك دق الباب، ارباب به یاد چشم تو بیمارم امشب طبیبا بر سرم بشتاب، ارباب اگر چه ریزه خوارم باز گویم بیا امشب مرا دریاب، ارباب به بیداری اگر قابل نباشم بیا یك شب مرا در خواب ...، ارباب چو شمعی در هوای كربلایت دلم شد قطره قطره آب، ارباب ز چشمانم از این چشم انتظاری چكد هم اشك هم خوناب، ارباب به حق دختر پهلوشكسته غلام خویش را دریاب، ارباب