احسان که بی حساب نباشد درست نیست

احسان که بی حساب نباشد درست نیست

[ حاج منصور ارضی ]
احسان که بی حساب نباشد درست نیست
ریشه اگر در آب نباشد درست نیست

اینجا که فاطمه همه را می‌کند درست
آباد اگر خراب نباشد درست نیست

عشاق نوع مردنشان جور دیگر است
هر عشق دل‌ سپردنشان جور دیگر است

بعد از ممات جانب معشوق می‌روند
یعنی بهشت بردنشان جور دیگر است

محشر به‌جای صف همگی حلقه می‌زنند
پروانه‌ها شمردنشان جور دیگر است

از دور دست می‌شود این عده را شناخت
این عده سیب خوردنشان جور دیگر است

یک جور می‌خورند که انگار نوبر است
این میل سیب عشق به سیب پیمبر است

این طایفه به وقت گرم عشق می‌کنند
در لابلای شادی و غم عشق می‌کنند

بو می‌کشند و نان دل خویش می‌خوردند
با این حساب دم همه دم عشق می‌کنند

وقتی به سوی خانه‌ی دلدار می‌روند
پیداست که قدم به قدم عشق می‌کنند

با یاد سیب چله‌ی پیغمبر خدا
هم سیب می‌خورند هم عشق می‌کنند

سیبی که روی شاخه‌ی طوباست می‌خورند
پس سیب نه، محبت زهراست می‌خورند

تا دید مستعد شده از هر نظر رسول
سیبی پس از چهله خدا داد بر رسول

بوی بهشت آمد و وقت عروج شد
یعنی دوباره باز در آورد پر رسول

وقتی دلیل دلهره‌اش را سوال کرد
یک آن فرشته آمد و شد باخبر رسول

از ذوق و شوق خیل کثیر میان سیب
جبرئیل گریه کرد و از او بیشتر شد رسول

پس وحی شد که سوره‌ی لبخند را بگیر
قرآن دست‌خط خداوند را بگیر

وقتش رسیده جلوه‌ی بی حد به تو دهیم
بعد از چهله آنچه که باید به تو دهیم

هجده هزار مرتبه هو یا علی بگو
تا دختری که بر تو بیاید به تو دهیم

برخیز عمر چله نشینی تمام شد
سیبی بخور توان مجدد به تو دهیم

صل علی محمد این قوم ابتر است
وقتش شده آل محمد به تو دهیم

سیبی رسیده میل بکن ای ایها الرسول
تو مستحق فاطمه‌ای چله‌ات قبول

زیباترین سروده‌ی دیوان برای توست
نان و پنیر سفره‌ی احسان برای توست

انسیه با لطافت حورا نزول کرد
حوریه با وجاحت انسان برای توست

هرچند چند آیه‌ی توحید داشتی
از این به بعد کوثر قرآن برای توست

جبرئیل بر تو مژده‌ی سبطین می‌دهد
به چه سعادتی که حسین جان برای توست

گفتم حسین روضه‌ی او را شنیده‌ای
آیا حدیث زیر گلو را شنیده‌ای؟ 

گفتم حسین تیغ روی حنجرش که رفت
گفتم حسین بر روی نیزه سرش که رفت

دارم برایت از نبرد حرف میزنم
قبل از عبا عمامه‌ی پیغمبرش که رفت

پیراهنش که رفت، لباس تنش که رفت
در چنگ گرگ حلقه‌ی انگشترش که رفت

در زیر نعل‌های دوتایی اسب‌ها
در پیش چشم خواهر او پیکرش که رفت

آری بس است وقت دهان را ببند
شد روضه نخواند که ناله‌ی زهرا بلند شد

نظرات