آمیختند با خون، خونِ دلی که خوردیم

آمیختند با خون، خونِ دلی که خوردیم

[ حاج محمود کریمی ]
آمیختند با خون، خون دلی که خوردیم
در روضه‌های زهرا، در شیشه اشک مارا

آویختند بر میخ، میخی که روی در بود
بر ساق عرش اعلا، پیراهن عزا را

حال زمان گرفته، زهرا زبان گرفته
لب‌تشنه سر بریدند مظلوم کربلا را 

زهرا زبان گرفته: یادم نمی‌رود که
بوسید چکمه جای لب‌های مصطفی را

یادم نمی‌رود که افتاده بودی و من
از روت پاک کردم آثار ردّ پا را

افتاده بودی و من، افتاده بودم از پا
از مقتل تو دیدم، اوضاع خیمه‌ها را

افتاده بودم از پا، دیدم به پیکر تو
سنگ و سنان و تیغ و تیر و نی و عصا را

دیدم به پیکر تو، پیراهنی نمانده 
با ضربه‌های سیلی، کشتند بچّه‌ها را

(باغبان بود و خزان باغ شد
میخ در کم‌کم ز آتش داغ شد

درب از جا کنده شد با یک لگد
مادرم در پشت در فریاد زد

دود بود و دود بود و دود بود
گل میان آتشِ نمرود بود)

نظرات