پر داشتم؛ برادر داشتم امیر لشکر داشتم تا وقتیکه دستتو از روو زمین برداشتم سر داشتی؛ دوتا پر داشتی هیبت حیدر داشتی زمانی که از حرم، مشک و علم برداشتی من بیبال و پرم؛ تو بیبال و پری من بیقرار تو؛ تو فکر خواهری فکر اسارت و داغ دربهدری حرم از دست رفت حیدرم از دست رفت لشکرم از دست رفت برادرم از دست رفت تا بودی، مسیحا بودی حضرت سقّا بودی لب دریا، یاد خشکی لب ما بودی تقدیره؛ دلم میگیره داره حسین میمیره که مهمون پیکرت، چهارهزارتا تیره وای از فرق سرت؛ وای از ضرب عمود بالای پیکرت، امّالبنین نبود دیدی فاطمه رو با صورت کبود حرم از دست رفت سنگرم از دست رفت یاورم از دست رفت جواهرم از دست رفت شمشیر و هجوم تیر و علقمهی درگیرو همه دیدن لحظهی إن کَسَرَ ظهری رو رفتی که زمین تاریکه غروبمون نزدیکه با این اوضاع، قبر پهلوون من کوچیکه شعلهوره حرم از آه آخرت میترسم که برم، غارت شه پیکرت حرم از دست رفت دخترم از دست رفت اصغرم از دست رفت دلاورم از دست رفت