یه حسّی بهم گفت، حرم آواره میشه

یه حسّی بهم گفت، حرم آواره میشه

[ حاج محمود کریمی ]
یه حسّی بهم گفت، حرم آواره میشه
یه حسّی بهم گفت که مشک صدپاره میشه
یه حسّی بهم گفت، توو راه درگیر شدی
یه حسّی بهم گفت، حسین بیچاره میشه

مسجد کوفه اومدم یا علقمه
من کنار تو، خیمه‌ها توو همهمه
بوی یاسه؛ گمون کنم بالاسرت
مجلس روضه‌خونی داشته فاطمه

شهید شد حرفت؛ عجب کاری کردی
ببین با خیمه، عجب کاری کردی
تو که آب داشتی چرا آب نخوردی

همه خیمه میگن، داری برمی‌گردی
داداش خیلی مردی

یه حسّی بهم گفت، نشد جنگ تن‌به‌تن
یه حسّی بهم گفت، تو رو دوره می‌کنن
یه حسّی بهم گفت، شکست سرو قامتت
یه حسّی بهم گفت، آخر چشمت می‌زنن

سرو رعنام میون اون چشمای شور
تو کجا و اینا کجا؛ خدا به دور
سری که روی اوج شونه‌ی تو بود
بی‌تو میره میون گودال و تنور

می‌دونم از صبح چقد غصّه خوردی
دیدم قنداقو توو سینت فشردی
علی راضی بود؛ چرا آب نخوردی؟

یه حسّی بهم گفت، اومد عطر مادرم
یه حسّی بهم گفت که رفت سایت از سرم
یه حسّی بهم گفت که داغ شد کمرشکن
یه حسّی بهم گفت دیگه بی‌برادرم

زخم داغت به حلق اصغر می‌خوره
می‌دونم که به غیرتت بر می‌خوره
اون‌که پشتش می‌لرزید از هیبت تو
سر فرصت میاد، منو سر می‌بره

ببین چی داداش به روزم آوردی
باید می‌موندی، حرم رو می‌بردی
حالا که رفتی؛ چرا آب نخوردی

نظرات