
توو خیمههای داغدیده عطش دوباره پاگرفته برای بیتابی گلها میر حرم، عزا گرفته یه سقّا، میره بهسمت دریا یل تموم عالم، میتازه تووی صحرا یه آقا، امید ناامیدا میره که آب بیاره؛ زده به قلب ابرا (علمدار! علمتو نگهدار دست علی به همرات نقاب روتو بردار) وقتیکه دنبال فراتی طنین تکبیرتو عشقه الله اکبر اناابن حیدر عموجون! اگه بباره بارون بازم آروم نمیشه، اشک چشای گریون عموجون! پیش توئه دلامون تشنگیمون بهونهست تا تو نری به میدون (علمدار! علمتو نگهدار دست علی به همرات نقاب روتو بردار) چرا دیگه اومدن تو از خیمهمون دیده نمیشه چرا شکوه علم تو توو آسمون دیده نمیشه خمیده؛ مردی که ناامیده با چشای پر از خون، کنار تو رسیده چی دیده؟! رنگ رخش پریده همش داره میخونه، کی دستاتو بریده (علمدار! علمتو نگهدار دست علی به همرات نقاب روتو بردار) ****** مرد مرداست پسرت مرهم درداست پسرت دوای امروز همه شافع فرداست پسرت پسرات یکی یکی رفتن و شهید شدند پیش روی فاطمه همه رو سفید شدن