فی هذا الامکان الشریف

فی هذا الامکان الشریف

[ امین شادکام ]
فی هٰذَالمَکانِ الشَّریف
عجب جایی اومدم
به خوب کسی من رو زدم

آخه حسینه که می‌شنوه حرفامو
فقط حسینه که می‌دونه دَردامو
با مادرش داره می‌بینه اَشکامو

یَابنَ خَیرُالأنام، عشق عَلَیهِ السَّلام
کاش ببینم اربعین دوباره تو کربلام

حسین، حسین... 
یااَباعَبدللّٰه، اَباعَبدللّٰه، اَباعَبدللّٰه... 
****
دست از سَرَم بَر نمی‌داره
می‌خوام سَرِتو بغل کنم ولی نمی‌ذاره

این‌جا ورودیِ بازاره
اِی‌وای از آخرش، تازه اَوّلِ کاره

عزیزم، می‌بینی بِینِ یه مُشت کَنیزم؟ 
عزیزم، دارم اَشکِ خون برات می‌ریزم
عزیزم، عزیزم، عزیزم

چقَدَر طول کشید
کارِ ما به کوچه‌گردی رسید

عمّه رنگش پرید
تا سَرِ عمومو رو نِیزه دید

خواهرم آه کشید
مارو می‌بَرَن تو بَزمِ یزید

عزیزم، می‌بینی بِینِ یه مُشت کَنیزم؟ 
عزیزم، دارم اَشکِ خون برات می‌ریزم
عزیزم، عزیزم، عزیزم

بابا، حسین، بابا، حسین... 

دست از سَرِت بَرنمی‌دارم
بابا مگه من جُز تو کی رو دارم

با این دو چشمای تارم
من هم مثلِ مادرِ تو بابا
دست به دیوارم

رگای، گلوتو، کی این‌جوری بُریده؟ 
شَبیهِ، موی تو، موی سَرَم سفیده
عزیزم، عزیزم، عزیزم

چقَدَر طول کشید
از رگات معلومه سَرت رو بَدجور بُرید

عمّه گفت دیر رسید
قاتلت تو رو رو خاکا کشید

نَفَسِ من بُرید
تا که مَرکَبا رو جسمت دوید

بابا، حسین، بابا، حسین...

نظرات