پای نفْس سرکشم دادم زیان شرمنده‌ام

پای نفْس سرکشم دادم زیان شرمنده‌ام

[ حاج سعید حدادیان ]
پای نفْس سرکشم دادم زیان، شرمنده‌ام
نامه‌ی من کرده اشکت را روان، شرمنده‌ام 

دست‌های خالی‌ام گویای عمری حسرت است
روسیاهم بیش‌تر از هر زمان، شرمنده‌ام 

ذرّه‌ای سختیِ دنیا کرد دادم را بلند
باز هم رسوا شدم در امتحان، شرمنده‌ام 

دست‌هایت ابر رحمت بود و من از روی جهل
روی کردم سوی دست این و آن، شرمنده‌ام 

شرمسار از فعل من در محضر خالق شدی
از رخ زهرایی‌ات، صاحب‌زمان، شرمنده‌ام 

*****

تازیانه خوردن و پاس علی را داشتن
در فضیلت فتح احزاب است و بدر و خیبر است

فاطمه تنها ولی تنها طرفدار علی‌ست
خانه‌ی او، حجره‌ی او، بستر او سنگر است

ای در و دیوار! شاهد باش فردا فاطمه
مادرِ اوّل شهید از عترت پیغمبر است

ای غلاف تیغ! شرمی، دست، دست فاطمه‌ست
تو نمی‌دانی که این دست، خدا را یاور است

ضربه‌ی دستی که از آن گوشواره بشکند
چون کند با صورتی کز برگ گل نازک‌تر است؟!

*****

شرمنده‌ام حمایت من بی‌نتیجه ماند
دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد
...
گل یاس علی نیلوفری شد
رخ خورشید او خاکستری شد
...
بچّه‌ها دست بابا خونی شده
گمونم شیرخواره قربونی شده

من از اون گوشه‌ی خیمه می‌دیدم
حرفاشو با قوم کافر شنیدم

عباشو طوری رُو اصغر کشیده
معلومه خیلی خجالت کشیده

نظرات