سر آورده، سر آورده سر ماه مرا بر نیزه‌ها همراه هفده اَختر آورده

سر آورده، سر آورده سر ماه مرا بر نیزه‌ها همراه هفده اَختر آورده

[ محمدحسین پویانفر ]
سر آورده، سر آورده
سر ماه مرا بر نیزه‌ها همراه هفده اَختر آورده
سری که از تنور خانه‌ی خولی رسیده روی نی خاکستر آورده
سری را هم برای خواندن قرآن و چوب ‌خیزر آورده
سر آورده

سر آورده، سر آورده 
و همراه خودش از کربلا انگشتر آورده
مسلمانی مگر مُرده سر بابای من سر از کلیساها درآورده
کسی با خود سر قاسم، کسی با خود سر عبّاس و عون و جعفر آورده
سر آورده 

سر آورده، سر آورده 
و یک کوفی صدا زد گوئیا این مرد روی نیزه‌اش پیغمبر آورده
یکی از لابه‌لای نیزه‌ها با پیچ ‌و ‌تاب آمد
یکی‌ که کرده قلب زار زهرا را کباب آمد
به روی نیزه‌‌ای جان رباب آمد
سوال این است چگونه نیزه‌ای با این بزرگی با خودش رأس ‌علی‌ِاصغر آورده
سر آورده

(واویلا واویلا واویلا، سر آورده) ۴

سر آورده، سر آورده 
(سری را روی دامان سه‌ساله دختر آورده
ببین بابا برایم دختر شامی به طعنه معجر آورده) ۲

نبودی گیره‌ی سر رفت
نبودی مو و معجر رفت
نبودی ناگهان از گوش زیور رفت

ببین بابا، ببین بابا
کسی‌ که در میان قتلگاه آمد یتیمم کرد
کسی‌که این بلا را بر سرم آورد
کسی‌که این بلا را بر سر این حنجر آورده
برای کشتنت بابا تبر یا خنجر آورده؟ 

سر آورده، سر آورده
کسی در قتلگه سر را بریده
ناله‌ی ‌زهرای ‌اطهر را درآورده

(واویلا واویلا واویلا، سر آورده) ۴

نظرات