دوباره از قلم آمد صدای آه دلم

دوباره از قلم آمد صدای آه دلم

[ علیرضا اسفندیاری ]
دوباره از قلم آمد صدای آهِ دلم
سکوت راه ندارد به دادگاه دلم

چقدر یوسف حرفم به جرم صدق سخن
شود اسیرِ زبان بسته‌ای به چاه دلم

دهان به مدح خدایان شوم وا نکنم
ندوختم به زرِ کاهنان نگاه دلم

من آن نیَم که به خفاش تیره‌گون گویم
تویی کبوتر خوش‌بال شامگاه دلم

من آن نیَم که پی نانِ ماهیانه‌ی خویش
به دزد مال بگویم تویی تو ماه دلم

من آن نیَم که زنم پشتِ پا به وجدانم
به هر پلید بگویم تویی پناه دلم

همیشه گفته‌ام و تا به حشر خواهم گفت
به جز حسین کسی نیست پادشاه دلم

مَلیکه‌ی حرم سینه‌ام چو گشته رباب
ملائکه شده خُدّام خیمه‌گاه دلم

به شمعِ محفلِ او سوختم که ساخت مرا
و سوز روضه‌ی اصغر بود گواه دلم

حسین آرام جانم 
حسین روح و روانم... 

حسین دار و ندارم
حسیت باغ و بهارم

حسین سالار زینب
حسین غم‌خوار زینب
حسین دلدار زینب 


*****


پدر گردنش کج، پسر کردنش کج
چقدر این دو از هم خجالت کشیدند

غم مخور ای کودک دُردی کِشم
من خودم تیر از گلویت می‌کشم 

*****
روی یک دستم تنش
بر روی یک دستم سرش
آه بفرستم کدامش را برای مادرش

****



باغبان آمد به سوی خیمه‌ها
در بَرَش بگرفته خونین غنچه را

بوسه می‌زد دَم به دَم بر جنجرش
داغ اکبر را عقب زد اصغرش

خون غنچه می‌چکید از لعل شاه
روی قنداقِ رزیقِ بی‌گناه 

تا که حلق پاره‌ی طفل رباب
شد عیان بر چشم آل بوتراب

بچه‌ها روحیه‌ی خود باختند
کاسه‌های آب را انداختند

اختران گفتند رو بر آفتاب 
ای پدر جان ما نمی‌خواهیم آب 

این جماعت گشته عاری از شرف
چون که می‌گردند با قومی طرف

ضربه‌ها بر طفل و پیرش می‌زنند 
هرچه خواهد آب 


*****

گریه نکن آقای من
مهم جون عزیزته
بچه که بچه‌ی شماست
مادرشم کنیزته

موقت می‌کنم دفنت
که دور از هر بلا باشی
مبادا موقع غارت
به زیر دست و پا باشی

باد آمد به خیمه‌ها، مِه شد
دختری زیر دست و پا له شد

*****

سرت بر روی نیزه ناز مانده
برای مادرت این راز مانده

بگو تقصیر نیزه یا سه شعبه‌ست
چرا مادر دهانت باز مانده

نظرات