دنیا انگار رو سرم میشه آوار

دنیا انگار رو سرم میشه آوار

[ مهدی رسولی ]
دنیا انگار رو سرم می‌شه آوار
خون می‌جوشه روی در، روی دیوار
دارم آتیش می‌گیرم، نه از آتیش و مسمار

دلم خونِ از اونا که اصلاً انگار نه انگار
حرف دیروز و امروز نیست همینه قصّه‌ی دنیا
خونِ مظلومِ جاری از سکوت بی‌تفاوت‌ها

امّا خدا بزرگه، بزرگ‌تر از این همه آتیش
بزرگ‌تر از این همه هیزم
بزرگ‌تره از این همه ظلم
حتّی از سکوت مردم

اللهُ اکبر، تنهای تنها
مادرِ ما موند به پای حیدر

اللهُ اکبر، اللهُ اکبر ... 

هم ترسیدن، هم پا پَس کشیدن
اهل این شهر انگار از ما بریدن
یه عدّه روز روشن، به نور آتیش کشیدن

دلم خونِ از اونا که اصلاً انگار ندیدن
نمی‌خواستن ببینن که همونی که دعاشون کرد
وسط شعله گیر افتاد‌، غریبونه صداشون کرد

امّا خدا داره می‌بینه، این همه ظلمِ بی‌حسابو
فریادای بی‌جوابو
می‌بینه بی‌کسیِ ما رو
سکوت شهر غرق خوابو

اللهُ اکبر، تنهای تنها
مادرِ ما موند به پای حیدر

اللهُ اکبر، اللهُ اکبر ...

نظرات