تا که بر روی زمین خیمه سقا افتاد

تا که بر روی زمین خیمه سقا افتاد

[ سید محمدرضا نوشه‌ور ]
تا که بر روی زمین خیمه سقا افتاد
پدرت از نفس و مادرت از پا افتاد

به همه رو زدم اما چه کنم خندیدند
چشم‌ها تا که به چشم تر بابا افتاد

( صدا زدم چرا بچّه را زدی  نامرد
پدر خمید و پسر رفت و مادرش افتاد

سه شعبه را تو مگر چندجا زدی 
حسین دور خودش بین دشت می‌چرخید

بزرگ هر قبیله بین مردم محترم باشد
حسین اینجا ولی کارش به چندین بی ادب افتاد)

ببینید ببینید گلم رنگ ندارد
اگر آمده میدان سر جنگ ندارد

نظرات