بمیره زینبت چرا داداش سرت به روی نیزه آویزه؟ نمیدونی چقدر برام سخته نگاه دور محملم هیزه دستم گره خورد به طناب، منو زدند رفتم جلو جای رباب منو زدند نزدیکی بزم شراب منو زدند، منو زدند کنار خیمه چادرم سوخته داداش نبودی معجرم سوخته رقیّه دیشب در گوشم گفت عمّه ببین موی سرم سوخته (آه، مظلوم)