نگاه میکنم همهش زخمه یه جای سالم نداری رو تن قاتل تو نیزهها بود و قاتل من خندهی دشمن با کینههای بیحساب تو رو زدن لب تشنه بودی جای آب تو رو زدن با نیّت و قصد ثواب تو رو زدن تو رفتی زینبت شد آواره مونده برام یه پیرهن پاره یه جوری تازیانه زد نامرد که گوشهی لبم شده پاره حسین، حسین ... بمیره زینبت چرا داداش سر تو روی نیزه آویزه نمیدونی چقدر برام سخته نگاه دورِ محملم تیزه دستم گره خورد به طناب، منو زدن رفتم جلو جای رباب، منو زدن نزدیکیِ بزم شراب، منو زدن کنار خیمه چادرم سوخته داداش نبودی معجرم سوخته رقیّه دیشب درِ گوشم گفت: عمّه ببین موی سرم سوخته آه مظلوم، مظلوم، مظلوم... آه زینب، زینب، زینب...