ای نورِ چشمام، ای ماهِ شبهام آورده جونم، رو روی لبهام آروم بگیر که، دل بیقرارم تو خیمههامون، آبی ندارم کاشکی که دوباره، باز بارون بباره کاشکی که عموجون، واست آب بیاره لالایی علی جان... رو دست مادر، داری میمیری قحطیِ آبه، بهونه میگیری حالت عزیزم، خیلی خرابه چاره ندارم، قلبم کبابه چشماتو ببند و رو دستام بخوابو مثل قبل عزیزم، دلخوش کن ربابو لالایی علی جان... تاب جدایی، رو من ندارم تو دلخوشیمی، تنها نذارم میترسم اینجا، از تو جداشم آوارهی این دشت بلا شم اینجا واسه تو هم، حتّی نقشه دارن داغت رو میدونم، رو قلبم میذارن