
ای رفیق روز تنهایی، تو تنهایی چقدر تو کجا و ما کجا دلواپس مایی چقدر راه معلوم است و ما بیراهه گردی میکنیم خسته از بی دردی ما اهل دنیایی چقدر راه را اصلاً نبستی بر رفیق نیمه راه من که از شرمندگی مُردم، تو آقایی چقدر من ندیده دیدمت در جای جای این جهان یوسف گمگشتهی زهرا تو پیدایی چه قدر در زدی خانه به خانه، هیچ کس یارت نشد آه آقای غریب ما تو زهرایی چقدر ****** سلام ای شور شیرین شب شعر و غزل خوانی درود ای میزبان اصلی شبهای مهمانی کریم آل طاهایی و آقای کریمانی که در بیت الکریمت جبرئیل آید به درباری معاذ الله عشقی را که بوی جز تو را دارد احب الله هر قلبی که حب مجتبی دارد کرامت همچو طفلی بر سر کوی تو عازم بود مروت از ازل در خانهی لطف تو خادم بود هزاران همچو حاتم بر سر خوان تو منعم بود کرم بازیچهی دستان عبدالله و قاسم بود تو اول سید السادات آل مرتضی هستی که بهر سفرهی جود الهی ناخدا هستی تو از فرط ملاحت دلربای ماهرویانی تو یاسینی تو طاهایی تو والشمسی تو قرآنی گدایم از سر خوانت مرا دورم نگردانی محبت در دلم جاریست آقا خوب میدانی صبوری بی نظیری بی قرینی سفرهداری تو کریم آنسان که بر نام کرامت اعتباری تو زعیمی ملجعی مانند حیدر بیقراری تو جمل برهمزنی گویا امیر ذوالفقاری تو تو هم سبط رسول و هم عصای دست زهرایی غریب دوم شهر پیمبر بعد بابایی عصا از زیر دستت میکشیدند و جفا کردند معز المومنین بودی ولی گویا خطا کردند تو را پیر در و دیوار و زخم کوچهها کردند تمام اهل یثرب خون به قلب مجتبی کردند صبوری کردی و خون شد دلت از غصهی سیلی گمانم عاقبت شد قاتل تو صورت نیلی ******* تو کوچهها خدا خدا کردم من التماس به بی حیا کردم مادر من زیر لگدهاش بود مادرو از رو خاک جدا کردم روضهی کوچه دردسر داره کی از دل حسن خبر داره مادر دلش خوشه پسر داره روضهمو تو سینه بپا کردم نشد نذارم بزنه بد زد تا گفت یا علی مجدد زد خودم رو روی مادر انداختم با گریه بابا رو صدا کردم چشاش سیاهی رفت و افتادش چشام سیاهی رفت و افتادم میون گرد و خاکای کوچه تا نفسش بیاد دعا کردم چشام دیگه دو کاسهی خونه دلم خوشه بابا نمیدونه داغی نشسته روی این شونه شونهمو تا براش عصا کردم ****** آن روز که گل پر آرزو بود با گرگ مدینه روبهرو بود آن گل ز جفا به خاک افتاد ناموس خدا به خاک افتاد