فراق تو بر دل شرر می‌گذارد

فراق تو بر دل شرر می‌گذارد

[ مهدی رسولی ]
فراق تو بر دل، شرر می‌گذارد
شب غصه را بی سحر می‌گذارد

من آن طفل نامهربانم، که سر را 
به دامان لطف پدر می‌گذارم

به سودای روی تو ای ماه زهرا
دلم در شب خود، قمر می‌گذارد

اگر تو بیایی، ولی من نباشم
چه داغی به روی، جگر می‌گذارم

من آن طفل نامهربانم که سر را
به دامان لطف پدر می‌گذارد

کنار تو در روضه‌ها گریه کردم
روی اشک‌هایم، اثر می‌گذارد

عزادار زهرا، دل غصه دارت
شبی بلخ را، پشت سر می‌گذارم

صدای نفس‌های مردی می‌آید
که دارد به دیوار، سر می‌گذارد

سینه مالامال درد است، ای دریغا مرهمی
دیگر بعید است این نفس، بالا بیاید
باید برای یاری‌اش، اسما بیاید

شب بود و باران بود و آب از چاه برداشت
تا که برای شستن دریا بیاید

این مرد خیبر، مرد خندق بود اما
باید برای غسل او، زهرا بیاید

دستش به پهلو خورد، زخم میخ را گفت
دیدی نشد تا محسنم دنیا بیاید

چشمش سیاهی رفت، از بازوی خوردش
پشت سر هم شستنش را قطع می‌کرد
اما نشد تا بند این خون‌ها بیاید

از بس حسن در آستین، دندان فشرده
باید به داد حال او، بابا بیاید

چیزی نشده 
فقط یه کم خاکی شده چادر من، گریه نکن

چیزی نشده 
فقط یه کم سنگین شده سرم حسن

وقتی حسین افتاد بر این سینه باید
دست شکسته از کفن، بالا بیاید

می‌گیرد از دوش ابوذر دوش سقا
دنبال این تابوت آقا تا بیاید

تازه زمان شستن دیوار و در بود
ای کاش میشد زودتر فردا بیاید

ای کاش میشد دق کند زینب کنارش
طاقت ندارد تا که عاشورا بیاید

طاقت ندارد تا ببیند بین گودال
بر روی آن سینه کسی با پا بیاید

خدا مادرم را، کجا میبرند

تابوت مادر مرا، به روی شانه می‌بری 
ببر ولی بگو چرا، بابا شبانه می‌بری

خدا می‌دونه که چقد گوشواره گم شده
رباب داره دق می‌کنه، گهواره گم شده
رقیه پیدا شده بود، دوباره گم شده

غصه‌هام یادم رفت، درد پام یادم رفت
تشنگیم یادم بود، توی شام یادم رفت

اون همه عذاب یادم مونده
مجلس شراب، یادم مونده

سر علی‌اصغر رو آورد
روبه‌رو رباب، یادم مونده

پای پر ابله، یادم نمیره
سنگینیه سلسله، یادم نمیره

گریه‌ی رباب اگه یادم بره
خنده‌ی حرمله، یادم نمیره

نظرات

عاشقتم مهدی رسولی