نام ام البنین که می آید

نام ام البنین که می آید

[ سیدمهدی حسینی ]
نام اُمُّ البنین که می‌آید
دل آدم قرار می‌گیرد

اسم او را اگر صدا کردی
مطمئن باش کار می‌گیرد

خرجیِ سال من از این خان است
آمدم در پناه اُمّ بنین

آه ردخور ندارد این سوگند
چون که گفتی به جان اْمِّ بنین

سفره‌اش معجزه فراهم کرد
روضه‌اش کیمیاست، اعجازست

دست خالی نرفتم هرگز
به اباالفضل دست او بازم

گِره بسته‌ای اگر داری
به خدا خوب جایی آمده‌ای

دل بشکسته‌ای اگر دادی
دیدن کربلایی آمده

گرچه او کربلا نرفت اما
گریه‌اش کربلا عمارت کرده

مرحبا نوکری که رفت حرم
به نیابت از او زیارت کرده

ببین سقّای دریادل رو چشمات موجی از خونه
کنار علقمه دیدم تن تو نیزه‌بارونه

پاشو عباسم 
من رو بودنت حساب کردم
پاشو عباسم 
چه‌جوری آخه بی تو سمت خیمه برگردم
چشاتو وا کن تو نذار زیاد بشه دردم

تو رو توی علقمه غریب گیر آوردنت
جلو چشم فاطمه 

شکسته اومدی خیمه
قدو بالات کو بابا

شدیدا دلهره دارم
کجا مونده عمو بابا

وقتی قد تو این‌جوری شکسته و خم شه
تو حرم باید گره معجرها محکم شه
وای از اون روز که گوشواره از گوشامون‌کم شه

نگو تیرو نیزه‌ها غریب گیر آوردنش
عموی ما رو چرا غریب گیر آوردنش

حسین... 

روضه نمی‌خواهد تنی که سر ندارد
قربان آن آقا که انگشتر ندارد

جایی برای بوسه‌ی خواهر ندارد
مردم غریب کربلا مادر ندارد

من بی‌وضو موی تو را شانه نکردم
حالا به دنبال سرت باید بگردم

حسین وای...

 تقصیر من است ناز داری این‌قدر
بر دامن و با بوسه بزرگت کردم

امشب دل من میل سرت را کرده
دنبال سر بریده‌ات می‌گردم

غروب شد، خورشید نشست
شمر ولی از تنت پا نشد

اذان شد نمازش رو بست
راه حلقش ولی وا نشد

یک زن تنهام چطور شمرو ازت جدا کنم
پاشو اذون مغربه من به کی اقتدا کنم
نذار جلو نامحرما تو رو بلند صدا کنم

اونی که از گودال سرتو بالا برد
روی سر زینب صداشو بالا برد

نظرات