
کرب و بلا نبودم حیف داغش به سینه مونده ولی همه روضهها رو زینب برا من خونده مادر چشماتو دوست داشتم عباس غریبیتو قربون دستی نداشتی از چشمت تیر بکشی بیرون چشمتو زدن بمیره مادرت برات چشمتو زدن دیگه نگی چشم به آقات چشمتو زدن راحت شن از خشم نگات امید مادرت بودی رفتی و من آشفتهام نیستی زیر بال و پَرَم خیلی زمین میفتم قدِّ رشید و زهرایی نور نگاه خستهام بود بازوی حیدریِ تو عصای دستم بود دستتو زدن بیفته روی خاک عَلم دستتو زدن راحت برن سمت حرم دستتو زدن قامت آقا بشه خم خبر داری از قامت خم شده خبر داری از چشمِ زَم زَم شده یه شب دختری گم شد از قافله خبر داری از گیسوی کم شده خبر داری از سنگ و خاشاک و بام منو گردش توی بازار شام خبر داری از تهمت و ناسزا تماشای زینب تو اون ازدحام به پهلوی مادر بیهوا پا نزن به رخسار ناموس زهرا نزن