قبلهی عارفان تویی
1749
12
- ذاکر: سایر ذاکرین
- سبک: مناجات
- موضوع: مناجات با خدا
- سال:
قبلهی عارفان تویی
مقصد سالکان تویی
گَه سوی طاعت روم گَه سوی عصیان او
مظهر لطفم من و مظهر غفران او
گاه مرا لطف او بر در طاعت برد
گه کشدم دست قهر جانب عصیان او
در گنهم گاه عفو سوی جنان آورد
گه برد جرم من جانب نیران او
گاه جمالش مرا بر سَر شکر آورد
گاه زنم بیسبب بر در کفران او
هستی او از قدم هستی او از عدم
باقی و پاینده او ما همه قربان او
جمله به میدان عشق گیرد و اندازدش
گوی دلم میتپد در خم چوگان او
حلقه بگوش ویم رفته ز هوش ویم
گوش مرا میسزد نغمهی الحان او
میکشدم امر او جانب این گفتگو
فیض ز جان و ز دل هست به قربان او
****
الهی رحمتت را شاملم کن
سراپا عیب و نقصم کاملم کن
هزاران مشکل اندر کار باشد
به لطف خویش حل مشکلم کن
منم غافل خدایا آگهم ساز
منم جاهل خدایا عاقلم کن
ببین طوفان قلب آتشینم
نگاهی باز بر آب و گلم کن
به جز مهر خود و وابستگانت
برون هر مهر دیگر از دلم کن
نیم من لایق دیدار مهدی
پی درک حضورش قابلم کن
هزاران مشکل ار در کار باشد
ز لطف خویش حل مشکلم کن
منم غافل خدایا آگهم ساز
منم جاهل خدایا عاقلم کن
مؤید رو به درگاه تو دارد
خدایا رحمتت را شاملم کن
****
ای کریمی که بخشندهی عطایی
ای حکیمی که پوشندهی خطایی
ای صمدی که از ادراک ما جدایی
ای احدی که در ذات و صفات بیهمتایی
ای قادری که خدایی را سزایی
ای خالقی که گمراهان را راهنمایی
جان ما را صفای خود ده و
دل ما را هوای خود ده
یارب دل ما را تو به رحمت جان ده
درد همه را به صابری درمان ده
این بنده چه داند که میباید جان
داننده تویی هر آنچه دانی آن کن
مرا هر شب هزاران آه باشد
هزاران سوز دل همراه باشد
هر آنکس را که سوزی نیست در سر
به عقد عارفان گمراه باشد
نشاید دلبری را جز دلی پاک
اگرچه صورتی چون ماه باشد
جمال گلرخان باشد خیالی
هوای وصلشان دلخواه باشد
اگر بیکار از این بستان نچینند
گدای رهنشین یا شاه باشد
به فضل گل غنیمت دان تو گل را
که عمر گل بسی کوتاه باشد
غم دل گفته بودم با تو گویم
اگر من را به بزمت راه باشد
غم دنیا نخواهم خورد هرگز
گرم راهی به آن درگاه باشد
برو سالک به امید خداوند
که یار تو همان الله باشد
****
خدایا ترسانم از بدی خود
بیامرز مرا به خوبی خود
الهی بنیاد توحیدمان خراب مکن
باغ امید مان بیآب مکن
بر تن ما خاک خجالت نثار نکن
ما را به بلای خود گرفتار مکن
اگر چه طاعت بسی ندارم
در دو جهان جز تو کسی ندارم
هرکس تو را شناخت
هر چه غیر تو بود بیانداخت
الهی دلی ده که در کار تو جان بازیم
جانی ده که کار آن جهان سازیم
دستم گیر که دستاویز ندارم
عذرم بپزیر که پای گریز ندارم
تو بساز که دیگران ندانند
تو نواز که دیگران نتوانند
****
محبوب رضاست هر که دلریشتر است
از کعبه صفای این حرم بیشتر است
اینجاست طبیبی که ندارد نوبت
هر دل که شکستهتر بود پیشتر است
مقصد سالکان تویی
گَه سوی طاعت روم گَه سوی عصیان او
مظهر لطفم من و مظهر غفران او
گاه مرا لطف او بر در طاعت برد
گه کشدم دست قهر جانب عصیان او
در گنهم گاه عفو سوی جنان آورد
گه برد جرم من جانب نیران او
گاه جمالش مرا بر سَر شکر آورد
گاه زنم بیسبب بر در کفران او
هستی او از قدم هستی او از عدم
باقی و پاینده او ما همه قربان او
جمله به میدان عشق گیرد و اندازدش
گوی دلم میتپد در خم چوگان او
حلقه بگوش ویم رفته ز هوش ویم
گوش مرا میسزد نغمهی الحان او
میکشدم امر او جانب این گفتگو
فیض ز جان و ز دل هست به قربان او
****
الهی رحمتت را شاملم کن
سراپا عیب و نقصم کاملم کن
هزاران مشکل اندر کار باشد
به لطف خویش حل مشکلم کن
منم غافل خدایا آگهم ساز
منم جاهل خدایا عاقلم کن
ببین طوفان قلب آتشینم
نگاهی باز بر آب و گلم کن
به جز مهر خود و وابستگانت
برون هر مهر دیگر از دلم کن
نیم من لایق دیدار مهدی
پی درک حضورش قابلم کن
هزاران مشکل ار در کار باشد
ز لطف خویش حل مشکلم کن
منم غافل خدایا آگهم ساز
منم جاهل خدایا عاقلم کن
مؤید رو به درگاه تو دارد
خدایا رحمتت را شاملم کن
****
ای کریمی که بخشندهی عطایی
ای حکیمی که پوشندهی خطایی
ای صمدی که از ادراک ما جدایی
ای احدی که در ذات و صفات بیهمتایی
ای قادری که خدایی را سزایی
ای خالقی که گمراهان را راهنمایی
جان ما را صفای خود ده و
دل ما را هوای خود ده
یارب دل ما را تو به رحمت جان ده
درد همه را به صابری درمان ده
این بنده چه داند که میباید جان
داننده تویی هر آنچه دانی آن کن
مرا هر شب هزاران آه باشد
هزاران سوز دل همراه باشد
هر آنکس را که سوزی نیست در سر
به عقد عارفان گمراه باشد
نشاید دلبری را جز دلی پاک
اگرچه صورتی چون ماه باشد
جمال گلرخان باشد خیالی
هوای وصلشان دلخواه باشد
اگر بیکار از این بستان نچینند
گدای رهنشین یا شاه باشد
به فضل گل غنیمت دان تو گل را
که عمر گل بسی کوتاه باشد
غم دل گفته بودم با تو گویم
اگر من را به بزمت راه باشد
غم دنیا نخواهم خورد هرگز
گرم راهی به آن درگاه باشد
برو سالک به امید خداوند
که یار تو همان الله باشد
****
خدایا ترسانم از بدی خود
بیامرز مرا به خوبی خود
الهی بنیاد توحیدمان خراب مکن
باغ امید مان بیآب مکن
بر تن ما خاک خجالت نثار نکن
ما را به بلای خود گرفتار مکن
اگر چه طاعت بسی ندارم
در دو جهان جز تو کسی ندارم
هرکس تو را شناخت
هر چه غیر تو بود بیانداخت
الهی دلی ده که در کار تو جان بازیم
جانی ده که کار آن جهان سازیم
دستم گیر که دستاویز ندارم
عذرم بپزیر که پای گریز ندارم
تو بساز که دیگران ندانند
تو نواز که دیگران نتوانند
****
محبوب رضاست هر که دلریشتر است
از کعبه صفای این حرم بیشتر است
اینجاست طبیبی که ندارد نوبت
هر دل که شکستهتر بود پیشتر است
نظرات
نظری وجود ندارد !