(غریب گیر آوردنت)3 یکی بیهوا میزد یکی با عصا میزد غریب گیر آوردنت انگار اومد بر قلب من فرود خنجری که سرت رو از پیکرت ربود اونی که سر از تنت برید فکری به حال دل زینب نکرده بود رگاتو میبوسم تو رو خدا دست و پا نزن نزار که ببینه انقده مادرو صدا نزن خواهر تو شد نصف جون تو میرسه بر مشامم بوی خون تو کار دنیا رو ببین داداش من رو به قبله میزنم استخون تو مرکب ها رسیدن هند جگرخوار اومده دوباره به یادم خاطرهی مسمار اومده (سیدنا العطشا حسین)