حاج منصور ارضی

(شب بیست و دوم) مناجات امیرالمومنین (علیه السلام)

2221
12
دگر زِ مسجد کوفه نوا نمی‌آید
نوای ناله‌ی شیر خدا نمی‌آید

چه کرده زهر که رنگ علی چنین شده است
چه کرده که نفَس رفته جا نمی‌آید

هرآنچه زینب کبری پدر پدر گوید
دگر زِ جانب بابا صدا نمی‌آید

آهای طفل یتیم نجف گرسنه بخواب
از این به بعد دگر مرتضی نمی‌آید

از این به بعد اگر پیرمردِ نابینا
غریب و خسته بگوید بیا نمی‌آید

هزار شکر کفن هست بین کوفه هنوز
تن امام روی بوریا نمی‌آید

پس از پدر به تسلی و تعزیت اَحدی
به تازیانه سوی بچه‌ها نمی‌آید

***

مولای یا مولای
بی بابا شده زینب
دیگر نمی آید صدای مرتضی امشب

مولای یا مولای
چشم تَر حسن امشب
با بی‌کفن جسم پدر کرده کفن امشب

مولای یا مولای
جای فاطمه خالی
آغوش وا کرده پیمبر با چه خوشحالی

مولای یا مولای
تابوتش به راه افتاد
تابوت او هم نیمه شب آخر به راه افتاد

مولای یا مولای
آقای مرا کشتند
او را مدینه در میان کوچه‌ها کشتند

***

صورتش مثل سیبِ نوبر بود
قد و بالاش عجیب محشر بود

سن و سالی نداشت امّا او
بر زنان قبیله رهبر بود

نور بود و ممبر زهرا بود
خیر بود و کثیر کوثر بود

بر همه دختران ویرانه
مهربان بود مثل مادر بود

این روزهای آخریَش
آنقدر روزه بود لاغر بود

از همه بیشتر کتک می‌خورد
از همه بیشتر دلاور بود

آستین را گرفته بود بر سر
آستینش به‌ جای معجر بود

گونه‌هایش چنان کبودی داشت
اصلاً انگار شخص دیگر بود

خار از پاش در نمی‌آورد
چند گام از همه عقب‌تر بود

تا نبیند عمو لباسش را
بین مردم چقدر مضطر بود

گوشواره نداشت بر گوشش
لخته خون‌ها به جای زیور بود

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش