بگو به خواب که آید به چشم بیدارش دلا بسوز که مولا تمام شد کارش سریعتر بدنش را به خاک بسپارید که در بهشت علی وعده داده با یارش زمینیان غمگین آسمانیان خوشحال که بیقرارِ دلی میرسد به دلدارش برای دیدن دست کبود فاطمهاش به عرش رفته یدالله دست حق یارش خدا کند که نگیرد دوباره روزه علی خدا کند برود اَبر از شبِ تارش دوباره دست به پهلوی خود نگیرد کاش دوباره گُل نکند کاش زخمِ مسمارش علی که سیر شد از کوفه زینبش هم رفت چه کوفهای که تمامی نداشت آزارش چه کوفهای که دوباره کشاند زینب را نه بینِ مجلس تفسیر بینِ انظارش رواست اهل خودش را فرو برَد در خاک که رفته دخترِ غیرت میانِ بازارش