
سفرهات را مادرت زهرا فراهم میکند چون وهب آخر نگاهت سر به راهم میکند هر چه میخواهی بگیر از من گدایی را نگیر نوکریِ خانهی تو پادشاهم میکند سی شب ماه خدا، شکر خدا، گفتم حسین پس مُحرم، مَحرم این دستگاهم میکند تو خودت پیغام دادی که بیا، من آمدم دوری از تو مطمئناَ روسیاهم میکند بیشتر از یک سیاهی لشکرم کردی حساب چون علمدارت فدایی سپاهم میکند در مسیر کاروانت دست من را هم بگیر چشم خیس دخترت دارد نگاهم میکند اول و آخر مرا مدیون زهرا میکنی مادری که روضهخوان قتلگاهم میکند فکر این که راهیِ صحرایی و آوارهای مثل زینب عاقبت بیسرپناهم میکند ***