ساز چرا رقص چرا، بازی و اَطوار چرا؟ با زن و بچه طرفید، اینهمه آزار چرا؟ این مَلَإ عام چرا؟ این بَلَدِ شام چرا؟ تا بشتابند همه، داد چرا جار چرا؟ بُغض چرا، جنگ چرا، خار چرا، سنگ چرا؟ حملهی با چنگ چرا، کینهی بسیار چرا؟ جشن چرا، شور چرا، جمع چرا، زور چرا؟ کار ندارید مگر؟ اینهمه بیکار چرا؟ شَرم ندارید مگر، قلب ندارید مگر؟ آه کشیدیم ولی، خندهی حُضّار چرا؟ دیدنِ ناموسِ خدا، سَهمِ غریبه نَشَود آه بترسید همه، مَعبرِ اَشرار چرا؟ خستهی راهیم همه، بِینِ نگاهیم همه قامتِ غارتزده را، گردشِ اَنظار چرا؟ مَست چرا، گعده چرا، یا سخن از بَرده چرا؟ چوب چرا، نِرخ چرا، کوچه و بازار چرا؟ چشم ببندید همه، خوب نداریم حجاب خاکِ دوعالَم سرتان، چشمِ نَظَردار چرا؟ قافلهجنبانِ بلا، صبر کن و کاخ نرو قافله را خوار نکن، مجلسِ اَغیار چرا؟ حالِ اَسیران همه غم، رأسِ اَمیران سَرِ نِی جای پدر شمر شده، قافلهسالار چرا؟