
چشم بر هم زدن عریان شد چشم بر هم زد و عبا گم شد نیزههایی که خورده بود حسین همگی زیر چکمهها گم شد (وای از نالهی انا العطشان) ۲ که میان سر صدا گم شد بین گرد و غبار مرکبها همهی هستی انبیا گم شد آه از پیکر رها مانده از تن شاه بیردا مانده (همه رفتند خواهر است و حسین) ۲ حیف این شمر بیحیا، مانده (زیر لب خدا خدا میگفت) ۲ خواهری وا محمدا میگفت حرف مو شد ای زلف یار چه پریشان و درهمی دست شکستهی که تو را شانه میکند بلای جنگ بماند خجالتت دادند رسید مادرت اما برهنه بودی تو