گفتم اُمُّ البنین دلم پا شد گرههایی که داشتم وا شد مادر آب را صدا زدم و خشکسالم شبیهِ دریا شد سورهی حمد نذر او کردیم گمشده داشتیم و پیدا شد با ادب بود و روی دامانش تا گل نازدانهای جا شد به مدینه نگفت مادر شد گفت مولای شهر بابا شد به کنیزی خانوادهی عشق در دو عالم عزیز زهرا شد خادمی کرد تا که عباسش از ازل تا همیشه آقا شد همهی بچههاش عیسایند گرچه عباسِ او مسیحا شد انقدر خرج گریه شد، تا شد تا قیامت به احترام حسین ذکر لبهاش وا حسینا شد گفت گفتهاند روز عاشورا در غروبی که خیمه غوغا شد بین تقسیم آبروی حرم مَشک بیآب سهم سقّا شد کاش دستِ عمود نخلستان سَدّ راهش نمیشد اما شد گفت گفتهاند بعد از آنی که علیاکبر اِرباً اِربا شد قد سقّا شبیه قاسم شد