(هر چقدر عشاق در راهند، راه انتظار) ۲ من فقط از آه لبریزم، آهه انتظار میکشد عاشق به دوش خویش، بار یار را من فقط بر لب کشیدم، انتظار یار را دوستش دارم، ولی زخمیِ هجران نیستم تشنهام تشنه، ولی دنبال باران نیستم من کویری تشنه باشم، آب پیدا میشود کی به چشم بیقراران، خواب پیدا میشود نیستم من، بیقراریه دلی جاماندهام میهمانم، لیک بین عاشقان ناخواندهام حسرتم اما از آن دارم فقط یک آه را کیست که دستی بگیرد این منه گمراه را خویش را در زمرهی دلدادگان، جا میکنم (مینشینم، کوچ خوبان را تماشا میکنم) ۲ اولین شرط مسیر عاشقی، دلدادگیاست آدمی در بند چون من، فارق از آزادگی است در طریق عشق، عاشق از جنون دم میزند از شنا کردن در اقیانوس خون، دم میزند عاشق اوجش را به روی دار، میبیند فقط نیست چیزی در نگاهش، یار میبیند فقط از دلت باید به سمت یار، معبر وا کنی یار را باید در ایوان نجف، پیدا کنی نذر راهش باید اسماعیل، قربانی کنی مور این درگاه باشی، تا سلیمانی کنی عاشقی سخت است، آری پیشهی دلدادههاست عشق کار حاج قاسمها و فخریزادههاست عاشقی سخت است، قد سرو هم خم میشود یک نفر این بین، تهرانی مقدم میشود در دل این جاده، گامی پر اراده داشتیم عاشقی چون مصطفای صدر زاده داشتیم دست و سر دادیم، خون دادیم جان دادیم ما در مسیر ارمانها، آرمان دادیم ما این جماعت عشق را، از فاطمه آموختند مثل زهرا در هوای عشق مولا، سوختند در پی حفظ حریم خویشتن مرد باید پشت در آید، نه زن هیچ دانی دختر خیرالبشر از چه جای حیدر آمد پشت در دید مولایش علی، تنها شده خانهاش، محسور دشمنها شده در دفاع از شوهرش، فردی ندید بین آن نامردها، مردی ندید گفت باید پیش امواج خطر یار بهر یار خود گردد سپر من که تنها دختر پیغمبرم پشت این در، پیش مرگ حیدرم کاش من هم در غمت، میسوختم یابن الحسن چشم بر لبهای تو میدوختم، یابن الحسن کاش مانند شهیدان بیقرارت میشدم در شب تنهاییات با گریه، یارت میشدم امشب ای تنهای عالم، از همه تنهاتری وای من، با چشم گریان در کنار بستری