تا گشت دل شکسته‌ام خلوت دوست

تا گشت دل شکسته‌ام خلوت دوست

[ سایر ذاکرین ]
تا گشت دلِ شکسته‌ام خلوتِ دوست
تا وی نپرداخته‌ام از صحبت دوست
او یک نفس از همچو منی غافل نیست
من بهر که غافل شوم از خدمت دوست

الهی! در عجز خود آگاهم
و بر بی‌چارگی خود گواهم
خواه سِتان من چه خواهم
 
الهی! مرا دل از بهر تو در کارم
الهی! چه کنم تا تو را شناسم؟ 
خونِ دل از دیده‌هایم
کلید ندارم که در بگشایم

الهی! چون آتش چراغ داشتی
آتش دوزخ از چه افراشتی؟

الهی! تا توانستم ندانستم
و چون دانستم نتوانستم
تا توانستم ندانستم چه سود!
چون که دانستم توانستم، نبود
****
شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست
منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست
نیست یک مرغ کک نفکندی به قفس
کِی روی داد تو تا پَر به پَری نیست که نیست

نَهم این از غم او سینه‌ی ما صد چاک است
داغ او لاله ستد بر جگری نیست که نیست
او سی نیست که دعویِ أناالحق شنود
ور نه این دل، دلِ اندر شجر این نیست که نیست

 گوش اسرار چنانی وگرنه اسرار درش از عالَمیست معنا خبری نیست که نیست
****
تو دانای رازی الهی الهی
تو بر راز قلبم گواهی الهی
سر آمد مرا عمر در خواب غفلت
گرفتار جهل و مَناهی الهی

تویی خالق ماه و خورشید گردون
تویی رازق مرغ و ماهی الهی
مرا نیست شایسته غیر از گدایی
سزاور تو پادشاهی الهی

به درگاهت آیم ولیکن ندارم
به‌جز حسرت و اشک و آهی الهی
بگیری گهی سخت و گاهی ببخشی
شنیدم که کوهی بکاهی الهی 

به‌ حق حبیبت محمد ببخشا
به شرمنده‌ی پرگناهی الهی
الهی به احسان و رحمت نظر کن 
منم بنده‌ی روسیاهی الهی

بشور ذرّه‌ای را به دریای غفران
بده قطره‌ای را پناهی الهی
بیامرز اگر سر زد از من خطایی
وگر کرده‌ام اشتباهی الهی

حکیم و کریم و رحیم و غفوری
ببخشای بر من الهی
همه راه‌ها بسته بر روی مالک
به‌جز راه تو نیست راهی الهی

نظرات