در قتلگاهی بر خاکِ صحرا غرقِ به خونی ای شاه تنها آتش به جانِ ما نزن، (ای حسین جان)٣ لب تشنه دست و پا نزن، (ای حسین جان)٣ * بر سینهی تو پا میگذارد یک ذرّه گویا رحمی ندارد آشفته شد موی سرت، (ای حسین جان)٣ آید صدای مادرت، (ای حسین جان)٣