خدایا نور چشمانِ تَرم رفت به همراهِ علی جانِ حرم رفت ندارد خیمهها دیگر موذِّن سوی میدان اذانگوی حرم رفت شده چشمم ز خون تر، ببین اییاسِ پرپر علی یکبارِ دیگر، بگو اللهاکبر تویی افتاده در خون یا پیمبر چه گویم من ز شور و آه خیمه ندارد خیمه دیگر ماهِ خیمه اگر گم کرده زهرا راهِ خانه ولی گم کردهام من راهِ خیمه مَزن آتش به جانم، بده تاب و توانم نمیبیند دو چشمم، بده ره را نشانم کمانم کردهای، ابرو کمانم(۲) ببین با من چهها کردی علیجان مرا از غم دوتا کردی علیجان عصای پیریام آخر پدر را تو محتاجِ عصا کردی علیجان به مویت بستهام دل، مرا افتاده مشکل کنارِ پیکر تو، به من خندیده قاتل تماشایی شدی، احمد شمائل گرفته از ابرِ خون ماهِ منیرم ببین زینبم جوانم کرده پیرم کنارِ پیکر اکبر دعا کن که من هم در کنارِ او بمیرم ز اشکم دیده تَر شد، که لیلا بیپسر شد به وقت بوسه دیدم، گلم پاشیدهتر شد نهان در ابر خون، قرص و قمر شد مرا هستی تمام دلخوشی تو مرا اینسو به آنسو میکشی تو