خیمهها میسوزد امشب، وای وای۳ روبه روی چشم زینب، وای وای۲ دامن آتش شود، کم کم بلند۲ تازند بر اشک زینب، نیش خند۲ دختری آتش گرفته دامنش۲ خارها گل کرده بر پیراهنش می زند فریاد، عمه معجرم دست خودبگذار، عمه برسرم۲ دیگری برپای دارد خارها برزمین افتاده، طفلت بارها۲ دست یک دختر بود، بر شانه اش پرشده از دردو غم پیمانه اش قلبش از اندوه و محنت شعله پوش چشم مستش گشته مروارید جوش گریه برده، گریه برده، زان مصیبت کش امان زیرلب گوید کمک کن عمه جان۲ تازیانه سوخته بازوی من گشته چون رخساره زهرا روی من زینب استو یک بیابان دردو داغ کس نمی.گیرد زحال او سراغ۲ یا زینبا، یا زینبا ۴